• وبلاگ : صبح پيروزي
  • يادداشت : صبر
  • نظرات : 8 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + گلبهار 
    تا شقايق هست زندگي بايد کرد ...
    خداشما وخانواده محترمتون رو حفظ و ياري کنه...
    اميدوارم موفق باشي...
    راستي خوشحال ميشم بهم سربزني...
    Ramz14.blogfa.comآدرس اوليه اينه ميخوام سايتش کنم
    درگوشي: دستت رو به کسي بده که باخداي خودش روراست باشه کسي که باخدارو راست باشه عاشق واقعيه برااينکه عاشق واقعي به عشقش دروغ نميگه.
    من ليسانسم 23سالمه.اگه برات ممکنه منو توپيونداي وبلاگت مهمون کن...
    اشکاي دونه به دونه قيمتش خيلي گرونه-گريه کن خيلي عزيزه قدرشو بايد بدونه...
    خدا به حق امام حسين پشت وپناهت باشه...
    + ................... 

    مردي به هنگام عبور از خيابان، تصادف کرد.
    ضربه ي محکمي به سرش خورد، آن چنان که براي دو روز بيهوش بود.وقتي چشمانش را باز کرد همسرش در کنار او ايستاده بود.
    او دست همسرش را گرفت و به طور معنا داري به او گفت:" تو هميشه در کنار من بوده اي. وقتي دانشجو بودم، بارها مشروط شدم.
    تو آنجا در کنار من بودي و مرا به سعي بيشتر تشويق مي کردي."
    همسرش او را تسلي داد. مرد ادامه داد:
    "وقتي براي همه ي مصاحبه هاي مهم رفتم و نتوانستم شغلي به دست آورم،تو در کنار من بودي و به من کمک مي کردي تا آگهي استخدام جديدي پيدا کنم..
    بعد من کار جديدي را در يک شرکت بازرگاني شروع کردم و سر انجام قرارداد بزرگي دريافت نمودم.
    من آن شغل را به دليل يک اشتباه کوچک از دست دادم، اما با اين حال تو آنجا هم در کنارم بودي.
    سر انجام بعد از اينکه مدتي بيکار بودم، شغل ديگري پيدا کردم.در آنجا هيچگاه ترقي نکردم، چون هيچ علاقه اي به اين کارسخت نداشتم.به همين دليل ، از روزي که به آن شرکت پيوستم تا به حال در اين پست باقي مانده ام ...
    و تو هنوز در کنار من هستي."

    در حالي که زن به سخنان شوهرش گوش مي داد چشمانش لبريز از اشک شده بود.
    " و حالا تصادف کرده ام و وقتي به هوش آمدم تو را در کنار خود يافتم.
    چيزي هست که واقعا مي خواهم به تو بگويم..."
    زن در حايکه به پهناي صورت اشک ميريخت دست نوازش بر صورت او کشيد تا احساسش را به او ابراز دارد.
    مرد سر انجام ادامه داد :" من فکرمي کنم تو براي من بد شانسي مي آوري!"

    + هميشه بيدار 
    به عشق باران بايد به دريا زد دعا عجابت ميشود
    + ... 

    اگر نشان بي نشان تو را مادر با گلاب و اشک چشم نميشويد
    اکنون باران به ياد اشک چشم مادرت شستشو ميکند چيني نازک تنهايي و بي نام تورا

    + گمنام 

    شهدا دل ماگرفته
    + غباري از مزار شهيد 


    برخيزيد، برخيزيد

    برخيزيد اي شهيدان راه خدا

    اي كرده بهر احياي حق جان فدا

    برخيزيد رهبر آمد كنون در كنارتان

    تا سازد غرق در بوسه خاك مزارتان

    تا گيرد خونبهاي شهيدان ز اهرمن

    بازآمد رهبر ما پي ياري وطن

    هر که صادقانه از خدا شهادت مسالت کند ،

    خدا او را به جايگاه شهيدان مي رساند

    حتي اگر در بستر خود بميرد .

    حضرت محمد (صل الله عليه و آله)

    + آشنا 

    تسليت تسليت تسليت
    + فريبرز 
    مرگ برشاه
    + صبا يادگاري 
    صبح پيروز است
    + &++ 
    شهدا

    آي شهــدا با شـُمــايـَم !

    نيروهاي جامانـده در خاکريز دنيا ، از نـَفـَس افتـاده انـد...

    الهم صلي علي محمد وال محمد
    +

    راست قامتان هميشه زنده ي تاريخ هستند
    + فاطمه احساني 
    بسم رب الشهدا والصدقين شهدا حس ميکنم شما را در هر روز وشب خودم احساس شما ويرانه کرده جهان مرا...
    + ..... 

    اگر بعضي افراد بي منطق و ناسپاس اند

    تو آنها را ببخش

    اگر نسبت به ديگران مهرباني اما آنها تو را به خودخواهي متهم ميکنند

    تو همواره مهربان باش

    اگر رازداري و در سخت ترين شرايط مهر بر لب زده وبه امانت وفادار مانده اي و ديگران حرف تو را و راز تورا نقل مجلسشان کرده اند تو رازدار باقي بمان

    اگر صادق و يکرنگ هستي و ديگران فريبت ميدهند ،

    تو همواره صادق و يکرنگ باش.

    هر آنچه طي ساليان ساخته اي

    ممکن است فردي در يک لحظه ويران کند،

    تو همواره در حال ساختن باش.

    خوبي هاي امروز تو ممکن است فردا فراموش شود،

    تو همواره خوب باش

    بهترين چيزي را که در توان داري به دنيا هديه کن

    حتي اگر کوچک است،

    تو همواره بهترين ها را هديه کن.

    و در آخر در مي يابي

    هر آنچه هست

    ميان تو و خداي توست.

    + ..... 

    مشکلات انسان هاي بزرگ را متعالي مي کند و انسان هاي کوچک را متلاشي.

    خدايا به من زيستني عطا کن که در لحظه ي مرگ بر بي ثمري لحظه اي که براي زيستن گذشته است حسرت نخورم? و مردني عطا کن که به بيهودگي اش سوگوار نباشم? بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم?اما آن چنان که تو دوست داري? چگونه زيستن را تو به من بياموز. چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

       1   2      >